نمایش «کامنت» به کارگردانی یوسف باپیری؛ بدون شرح
«کامنت» به نویسندگی محمد منعم و بهار کاتوزی و کارگردانی یوسف باپیری که در چهارمین روز جشنواره تئاتر فجر به نمایش درآمد، اساساً انگار برای فهمیده نشدن تولید شده است و تلاش دارد از هرگونه استنباط و دریافتی توسط مخاطب جلوگیری کند.
محسن زمانی: پابلو پیکاسو زمانی گفته است: «وقتی من کودک بودم، مثل رافائل طراحی میکردم اما یک عمر طول کشید تا توانستم مثل کودکان طراحی کنم.»
اگر پیکاسو پیش از سالها تجربه، دست به خلق آثاری نوگرا میزد، چه اتفاقی میافتاد؟ آیا او به میزان امروزیاش شهرت پیدا میکرد؟ آیا کوبیسم به یکی از سبکهای ماندگار و تأثیرگذار هنری تبدیل میشد؟
«کامنت» به نویسندگی محمد منعم و بهار کاتوزی و کارگردانی یوسف باپیری که در چهارمین روز جشنواره تئاتر فجر به نمایش درآمد، اساساً انگار برای فهمیده نشدن تولید شده و تلاش دارد از هرگونه استنباط و دریافتی توسط مخاطب جلوگیری کند. در طول 70 دقیقه زمان نمایش، سه روایت چند خطیِ شکسته بسته، به شکل آزار دهندهای تکرار میشوند. یکی، دختر جوانی که فکر کرده مورد اسیدپاشی قرار گرفته و از ترس سکته کرده، یکی جوانی که در انتظار اعدام است و دیگری گروه تئاتری که این روایتها را تمرین میکند.
«کامنت» جریانی از عناصر را عرضه میدارد که به طور مکرر به اشخاص، داستانها و زندگی شخصی بازیگران ارجاع میدهند ولی آنچه باقی میماند، جریانی از تکه پارههای روایی، نقصها، تکرارها و تغییراتی در منطق است. نمایش با به کارگیری ارجاعهایی به اشخاص نمایش، داستان و گفتگوها به سرعت و آشکارا عناصر و مقولههای متناقض را طوری با یکدیگر میآمیزد که درک هر مفهومی از یکپارچگی را ناممکن میسازد. نه تنها ساختار بلکه طراحی و ساختمان فرم- به فرض وجود- و ماهیت خود نمایش، همهٔ پیش فرضهای مورد نیاز برای خلق یک اثر نمایشی را زیر سؤال میبرد.
اصطلاح فرم بنیاد، در مورد هنر تئاتر، حتی با درنظر گرفتن تمام معانی منسوب به آن، دربرگیرنده تصوری از نظمی است که ویژگی اصلی خود را به پدیدهها اِعمال میکند؛ چیزی که ارسطو از آن با عنوان شکلی گیری درونی یک شی یاد میکند.
این نظم یادشده حتی در نازلترین سطح قابل تصور هم در «کامنت» جایی ندارد. این اثر نمیتواند شکل بگیرد و نظمی پیدا کند و نظم درونیاش را به تمام بخشهای خود گسترش دهد زیرا پوستهٔ اثر و محتویات درون آن از ابتدا در تناقضی مهلک به سر میبرند.
اولین و کلانترین معضلی که مخاطب در مواجهه با نمایش کامنت دچار آن میشود، نفهمیدن است. یعنی اساساً هیچ چیز قابل ادراکی برای مخاطب در میان تکه پارههای پراکنده نمایش وجود ندارد. در خوشبینانهترین حالت، میتوان فرض کرد که باپیری نه از روی عدم آگاهی، بلکه تعمداً تلاش کرده تا شیوههای اجرای پست مدرنیستی را برای روایتش به کار گیرد. یعنی مدام در تلاش برای نقض قراردادهای موجود تئاتری باشد و برشکستن ساختارها تأکید کند. در «کامنت»، علامتهای طرح یا داستان وجود دارند اما هرگز طرحی پدیدار نمیشود و تلاش کارگردان در راه بسط دادن چندپارگی و تناقض تکههای نمایش است تا آنجا که هرنوع انسجامی را از بین ببرد و به شعار «هیچ چیز فهمیده نخواهد شد» برسد. در این راستا، «کامنت» نمایشی برای متقاعد کردن تماشاگران درباره واقعیت یا راست نمایی نمایشنامه نیست، بلکه استمرار فرآیند کابوس وار نوشتن است. چنین حملههایی به معنا و پیوستگی و تلاش برای جلوگیری از رفتن تماشاگر به سوی تفسیر و دریافت و نتیجه گیری، شاید بتواند با اغماض، «کامنت» را در زمره اجراهای پست مدرنیستی بگنجاند اما این رویکرد مشکل بالقوهای دارد و آن ایجاد یک هنر محفلی و آن شکلی از هنر است که فقط خوشایند جرگهٔ کوچک چند نفرهای از افراد همفکر است.
خوانشِ باپیری، در مقایسه با فرمهای آشنای نمایشی، میتواند به عنوان یک عقب نشینی از «محتوا» به نام یک «نوفرمالیسم» خوانده شود، اما هر ساختار شکنی لاجرم اثر را در چهارچوبی بزرگتر محصور میکند و از این رو فرم و ساختار نو نیز نیازمند نظم و قاعده است. اما به نظر نمیرسد که این رویگردانی و گسست از محتوا، نشانهای از اعتقاد به ماهیت خودکفای فرم یا تلاشی برای برانگیختن کوشش بیننده در جهت خوانش زیرکانهٔ نمایش برای اینکه آن را تکمیل کند، باشد. این رویکرد نه تنها امکان واقعی یک فرم «مستقل» را به تردید میافکند، بلکه بررسی جزئیات ابزارهای واقعی که این اجرا از طریق آن، خودش را میسازد و خوانشهایی که فرامی خواند را نیز زیر سؤال میبرد.
متن نمایشی – و نه نمایشنامه- «کامنت» در شکل اولیه آن چیزی فراتر از یک ملودرام ژورنالیستی نیست. این متن حتی اگر قرار بود به شکلی صحیح و با تحلیل منطقی آن به اجرا درآید، در ایدهآلترین شکل خود به مونولوگهایی شبیه میشد که از زمان آغاز جشنواره مونولیو در تئاتر ایران رایج شده است. شاید به همین دلیل بوده که باپیری برای فرار از افتادن به ورطهٔ تکرار چنین اجراهایی تصمیم گرفته آن را به شیوهای متفاوت اجرا کند. اما نکتهای که از آن غافل بوده است لزوم هماهنگی فرم و محتواست. یعنی برای ایجاد یک فرم جدید نیاز به یک بستر مناسب میباشد. اتفاقی که در این نمایش هرگز رخ نمیدهد.
بازی جذاب و خیره کننده بهرام افشاری، هوتن شکیبا و نوید محمدزاده در «کامنت» را شاید بتوان تنها دلیل ماندن مخاطب در سالن قلمداد کرد. این سه، انگار به قصد به رخ کشیدن تواناییهایشان، میخواهند به مخاطب ثابت کنند که میتوانند او را –حتی برای هیچ- در سالن نگه دارند.
به نظر میرسد که «کامنت» برای اجرای عمومی نیازمند تغییرات جدی است تا از اثری مربوط به چند نفر محدود و همفکر، به نمایشی با توان ایجاد ارتباط با انسان بدل شود.
کوبیسم یک شبه پدید نیامد و مانند بسیاری از سبکهای خُرد هنری به سرعت از میان نرفت، زیرا عمقی داشت که حاصل تجربه، تفکر و بینشی ژرفنگر بود. در گفته پیکاسو درسهای زیادی نهفته است.