یاداشتی بر نمایش هملت
حسن باستانی
نمایشنامه نویس و کارگردان
به سرعت و در همان دقایق اول درمییابی که از میان تمام اجراهای هملتِ شکسپیر که تا کنون دیدهای. چه در قالب فیلم و یا تئاتر، هملتِ اوسترمایرِ آلمانی هملتی متفاوت است.
دراماتورژی اثر به قدری هوشمندانه و بدیع بود که مرا بشدت غافلگیر کرد. چیزی بسیار متفاوت از آنچه همیشه انتظارش را داری تا از یک اثر کلاسیک با ژانر تراژدی روی صحنه ببینی. چیزی شبیه یک گروتسک با مفاهیم ابزوردیسم!... نوعی کمدی از یک اثر به شدت تراژیک، با چاشنی تکنیک فاصله گذاری برشتی تا کمدیا دلارته و نقش در نقش شدن بازیگران و ... در نهایت اجرایی مدرن و بسیار متفاوت و خلاقانه و تفکر برانگیز که تا مدتها ذهن تو را درگیر خود خواهد کرد و شاید بگویی؛ این اجرا را نمیتوان فراموش کرد.
نمایش از لحظهی خاک سپاری هملت بزرگ (پادشاه به قتل رسیدهی دانمارک) آغاز میشود. از همان ابتدا در گیری طنز آمیز با تابوت پادشاهی که باید در خاک دفن شود آغاز شده. همه چیز به شدت مسخره و مضحک جلوه می کند. همه چیز تصنعی و غیر واقعی به نظر میرسد. سوگواری با چاشنی طنز و رفتارهای کمیک گورکن و بعد خانواده ی سلطنتی.یک گروتسک تمام عیار. گویا کارگردان و دراماتورژ اصرار داشتند تا عمق پوچی قدرت طلبانِ حکومت و هوس را به شکلی هرچه عیانتر و مضحکتر، در لجنزار صحنهی زندگی و نیزروابط میان آدمهایش را بی مهابا به معرض نمایش بگذارند. تا جایی که باران هم به شکل مسخره و مضحکی، تصنعی، غیر واقعی و حتی احمقانهبه نظر می رسد. گویا اگر باران بر خاک گور نبارد، آمرزشی در کار نیست. گویا باران هم حتمن باید جزئی از مراسم خاک سپاری باشد.
فضای جنون وارِ طراحی شده، دنیای هملتِ شکسپیر را بسیار دیگرگونه به تصویر کشیده و هچنانکه لازمهی یک اجرای مدرن است، اثر قصد ندارد در قید و بند وفاداری به متن یا جهان بینی نویسندهباشد. بلکه به دنبال کنار زدن سنت های رایج، شکستن قالب ها و کشف جهانی تازه از دل اثر و مفهومی کهنه است. با این همه تأکید کارگردان و طراحان برای نشان دادن فساد رجال همراه با تهدید و هراس در کثافت دانی دنیای قدرت،بخوبی جلوه گری می نماید. فساد دستگاه حاکم با آن پُز و ژشت سلطنتی و بورژوای خاص خود.دنیای لجن زاری که گویا انسانها از بد و خوب در گیر آن شده و محکوم به زندگی و مرگ بروی آن هستند. دنیایی که عشق به لجن کشیده شده و پشت هر چهره، چهره ای نهفته است.
طراحی صحنهی بسیار هوشمندانه و کاربردی. میزانسنهای حساب شده و دقیق، هدایت درست بازیگران با بازیهای تأثیر گذار در مجموع اجرایی خلاقانه و دیدنی را رقم زده.
یکی دیگر از تکنیکهای کارگردان استفادهی بدیع از ویدئو آرت بود که بنا بر ضروت اثر و مفاهیم تأکیدی، تصویر نزدیک (کلوزآپ) از چهرهی شخصیتهای نمایش را بر روی رشتههای زنجیری که به غیر از مفهوم استعارهایاش، نقش پردهی سیکلو را هم بازی میکرد، به تصویر می کشد. گاه آنقدر نزدیک که تماشاگر را با خود به درون شخصیتها می برد.
ارتباط مستقیم بازیگر با تماشاگران و گاه شوخی با آنها و پرسش و پاسخهایی که میان بازیگر و تماشاگر و شخصیت با تماشاگر رد و بدل میشد، هرچند برخوردار از عنصر بداهه بود، با این همه از بدنهی اصلی اثر و شخصیتهای آن جدا نبوده و در راستاینگاه دراماتورژی وبرقراری ارتباط میان اثر، بازیگر، شحصیتِ اثر و تماشاگر طراحی شده بود که بسیار هم موفق عمل میکرد.
نمی توان این نکته را ناگفته گذاشت که انتخاب درست و بجای بازیگران با فیزیک، چهره و بیان خاص و مناسب خود، یکی دیگر از نقاط قوت این اثر می باشد. توانایی بازیگر نقش اصلی در نشان دادن شخصیت فلسفی و جنون زدهی هملت، شاید نتوان گفت بینظیر اما بسیار تأمل برانگیز و تاثیرگذارمی نماید.
بی شک دیدن نمایش هملتِ اوسترمایرِ برای اهل تئاتر جنبههای آموختنی بسیاری به همراه داشته و باعث تولد ایدههای تازهای در ذهنها خواهد شد. منهای تکنیک اجرایی، نگاه متفاوت به هملت شکسپیر و بهره مندی هوشمندانه از ظرفیتهای متن و صحنهی نمایش و همچنین توانایی های بازیگران، حکایت از آن دارد که فاصلهی ما، چه به لحاظ دراماتورژی آثاری از این دست، و چه به لحاظ طراحی ، کارگردانی و اجرا، فاصلهی تفکر برانگیزیست.