در حال بارگذاری ...

نمایش «کمپلکس اودیسه» کار فیلیکس ماتیاس اُت از آلمان؛ نقد مدرنیته با تکنولوژی

نمایش «کمپلکس اودیسه» به کارگردانی فیلیکس ماتیاس اُت از کشور آلمان که روز دوم و سوم جشنواره فجر در سالن استاد سمندریان اجرا شد، به نقد دستاوردهای جهان ماشینیزم و مدرنینته می‌پردازد.

فروغ سجادی: نمایش «کمپلکس اودیسه» به کارگردانی فیلیکس ماتیاس اُت از کشور آلمان، که روزهای دوم و سوم جشنواره تئا‌تر فجر، در تالار استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر اجرا شد، نمایشی برگرفته از داستان اسطوره‌ای اولیس یا اودوسئوس یونانی و بر مبنای مفاهیم نشانه‌شناختی این داستان حماسی هومر روایت می‌شود. 
این نمایش بازسازی یا شرح داستان واقعی اسطوره هومر نیست، بلکه دورنمای برگشت‌پذیری است که در زمان و مکان فعلی تجربه شده است. درواقع «کمپلکس اودیسه» بهانه‌ای برای به نقد کشاندن انسان معاصر در عصر مدرینته است که از مسیر حقیقت وکمال به بیراهه رفته. (البته به نظر خالقش و بر اساس آنچه در صحنه روایت می‌شود).
در کتاب منظوم هومر، حماسه اودوسئوس این گونه شرح داده می‌شود که او به همراه آشیل در جنگ تروا به میدان آمد و در جریان فتح شهر، هنگامی که یونانیان امیدی به پیروزی نداشتند، اسبی چوبین ساخت و به همراه تعدادی از سربازان خود در اسب پنهان شد. ارتش یونان وانمود کرد که شکست خود را قبول و اسب را به عنوان هدیه به مردم تروا پیشکش کرده است. ترواییان متوجهٔ حیلهٔ دشمن خود نشدند و اسب را وارد شهر کردند و به جشن و پای‌کوبی پرداختند. نیمه شب که ترواییان مست و مدهوش به خواب رفته بودند، اودوسئوس به همراه یاران خود از اسب بیرون آمد و دروازه‌های شهر را گشود و ارتش یونان وارد تروا شد. آن شب یونانیان بسیاری از مردم تروا را کشتند و شهر را غارت کردند، اما اتفاقی که در آن شب زندگی اودوسئوس را دگرگون کرد، این بود که او به تاراج معبد پوزئیدون (نپتون رمی) پرداخت و مجسمهٔ او را شکست، کاهنه‌ معبد، کاساندرا، براثر این کار، اودوسئوس را نفرین کرد، و از خدایان خواست او را آواره کنند و چنین هم شد. 
ماتیاس اُت کارگردان آلمانی که ظاهراً این اولین کار حرفه‌ای او هم است، به بازتولید این داستان در اثر خود (کمپلکس اودیسه) در شخصیت انسان قرن بیست و یکم می‌پردازد. 
شخصیت اصلی نمایش یک اودیسه ازنفس اُفتاده است که پس از پشت سر گذاشتن واقعیت به حقیقت می‌رسد. 
اولیس او نمادی از انسان خودباخته و بی‌هویتی است که در جستجوی یافتن هویت کامل و واقعی‌اش، مسافر تقدیر ناگزیر در جهان مدرن معاصر می‌شود. او هم مانند اولیس که به نفرین کاساندرا ۱۰ سال آواره دریا شد، درجهان کشف و شهودش، شناور بر دریای سردرگمی می‌شود که پر از مفاهیم انتزاعی است، اما جهان پر رنگ و لعاب بصری هم او را احاطه کرده است و او که می‌خواهد آگاه شود، چاره‌ای جز رسیدن به شناخت خود و کشف حقیقت ندارد. 
این شخصیت هم مانند اودوسئوس که 10 سال راه خود را در دریا گم کرد و دچار انواع حوادث و بلایای طبیعی شد، در این مسیر گم و دچار بحران‌های و اتفاقات سختی می‌شود. اما سیکلوپ‌های (غول یک چشمی عظیم الجثه) او مانند اودوسئوس هومر، پولیفموس در سیسیل نیستد تا او را درغار خود زندانی کنند، بلکه سیکلوپ او، مرد بی‌خانمان و شروری است که یک چشمش کورشده، (طبق تصاویر ویدیویی) این مرد هم آواره بی‌عدالتی‌های جامعه شهری و زندگی مدرن است که در یک خانه ویران با شخصیت اصلی مواجه می‌شود. 
در داستان هومر، اودوسئوس با شرابی که همراه دارد، سیکلوپ را مست و با هیزم برافروخته چشم او را کور می‌کند و فردا صبح در حالی که زیر شکم قوچ سیکلوپ پنهان شده است، فرار می‌کند. اما در داستان فیلیکس ماتیاس اُت آلمانی، این فقر و گرسنگی است که جدال میان شخصیت اصلی با مرد شرور را شکل می‌دهد ومنجر به کور کردن شخصیت دوم توسط شخصیت اصلی (با یک سیگار روشن) و پیروزی او در این مسیر می‌شود. 
شخصیت اصلی این نمایش هم در مسیر راه تکاملش هر بار به جزیره و مقصدی موقت می‌رسد و با حوادث و موانعی بر راهش مواجه می‌شود که لازمه رهایی از آن‌ها، رسیدن به شناخت دیگری است. او همواره با نفرین پوزئیدونی جهان گمراه کننده مدرنیته دست به گریبان است و همچون شخصیت اودیسه هومر که در اثر این نفرین، کشتی‌اش می‌شکند و در دریا سرگردان است، در سرگردانی‌هایی از نوع جهان امروز غوطه‌ور است و در این دنیای مدرن، هر روز سراب و توهمی او را از راه شناخت خود گمراه‌تر می‌کند. اما او مصصم به تلاش‌های خود ادامه می‌دهد و در این راه پس از گذر از آزمون‌های متعدد، ناملایمت‌ها وکسب تجربه‌های مختلف به حقیقت وسرچشمه رهایی خود می‌رسد. حتی جاذبه‌های مختلف زندگی هم نمی‌توانند او را فریفته خود کنند. این جاذبه‌ها که شامل همه انواع جاذبه‌های مادی زندگی معاصر است، در این نمایش شکل استعاره‌ای به خود می‌گیرد و استعاره‌ای می‌شود از سیرن‌های دلفریب (حوری‌های دریایی اساطیر یونان) که نقش گمراه کنندگان دریانوردان را ازطریق اغواگری با آوازهای خوش ایفا می‌کردند و موجب مرگ و نابودی آنان می‌شدند اما به دلیل آگاهی اولیس از ماهیت آن‌ها نتوانستند او را بفریبند.
با تشریح عناصر استعاره‌ای داستان نمایش «کمپلکس اودیسه» در روایت حماسی هومر باید پرسید هدف ماتیاس اُت از این برگشت پذیری چه بوده است؟
این کارگردان با استفاده از تکنولوژی و وسایل مختلف مکانیکی، درفرم اجرایی خود به نقد نگاه تکنوکرات (تخصص بدون تعهد اخلاقی) یا به نوعی نقد دستاوردهای جهان ماشینیزم و مدرنینته می‌پردازد. اوهمه ابزار ساده صحنه را با تکنولوژی می‌آمیزد و از آن معانی نمایشی می‌گیرد و در این راستا برای ساختن فضای خیال و تزکیه معنوی خود، از نور‌پردازی ویژه و تصاویر ویدیو پروجکشن، دستگاه باران‌زا و مه زا به خوبی بهره می‌گیرد و نکته مهم‌تر این است که با تعریف قراردادهای نشانه‌ای جدید برای مخاطبش، مثلاً استفاده از نور‌پردازی سفید یا سبزکم رنگ، یا آبی نیلی و‌ گاه تلفیق آن‌ها با هم، استفاده از موسیقی‌های خاص شرقی به ویژه موسیقی مذهبی هندی یا فضا ساختن خاص سینمایی در تدوین، میکس و مونتاژ تصاویر ویدیویی، فضای اجرای پرتکنولوژی خود را از سبک و فضای تئا‌تر پیشرفته و تئا‌تر فیزیکال ماشینی مدرن جدا می‌کند. به نوعی با این ابزار عصر مدرن به جنگ مفهوم مدرنینه می‌رود و اندیشه آسیب‌های تکنولوژی بر زندگی انسان معاصر و دور کردنش از حقیقت خود وجودی را اشاعه می‌دهد. 
این نمایش با رویکردی به فلسفه و حکمت شرق به ویژه ذن بودیزم، بدون تأیید هیچ دیدگاه مذهبی، نظرگاهی از یک روش زندگی برای نجات بشر امروز از سرگردانی درونی و ر‌ها‌سازی را پیشنهاد می‌دهد. دیدگاهی که اصلاً به هیچ کدام از مکاتب صوری اندیشه‌ مدرن غربی تعلق ندارد. هرچند در رویکرد کلی، «کمپلکس اودیسه» نمایشی آمیخته با مفاهیم فلسفی انسان و خودباختگی بشری (حتی گاهی هم اشاره‌ای به فلسفه اگزیستانسیالیستی دارد) است، اما در ساختار جزئیات و نتیجه گیری پایانی خود طریق رهاسازی از راه شناخت، کشف و شهود در جهان درون را پیشنهاد می‌دهد. 
فیلیکس ماتیاس اُت با زیر مجموعه کردن اسطوره اودوسئوس معروف به شکل استعاری در تشریح علت و چگونگی سقوط انسان امروز، به این نقطه نظر عرفان ذن اشاره می‌کند که همیشه بیداری چیزی کاملاً طبیعی است و ممکن است در هر لحظه اتفاق بیافتد و با نشان دادن دشواری‌های زندگی بشر امروز و فائق آمدن بر آن‌ها، بالا‌ترین راهی که ذن در اختیار انسان قرار می‌دهد را تشریح می‌کند. اینکه ذهن انسان را وارونه کند و آن‌چه که به نظر دشوار‌ترین مشکلات بشری می‌آید، حل کند، به طوری که آن مشکل به صورت پرسشی پوچ و بی‌معنی درآید. 
در جمع‌بندی نهایی باید گفت؛ تئا‌تر «کمپلکس اودیسه» از آلمان، برآیند دلبستگی گروهی از روشنفکران و هنرمندان جامعه غرب در سال‌های اخیر به ذن بودیسم شرقی است و به نظر می‌رسد ذن، در دنیای معنوی غرب، نیروی قابل ملاحظه‌ای شده برای کسانی که جواب پرسش‌های سرگردانی و بی‌سامانی‌های مدرنتیه را دیگر در فلسفه نمی‌یابند؛ هرچند بیان این مفاهیم برای مخاطبانی که زبان و نگرش متفاوتی (مخاطبان ایرانی) دارند و از امکان ترجمه در سالن نمایش هم برخوردارنیستند، شاید کمی مبهم باشد.




نظرات کاربران