نگاهی به اجرای «جهان انزوا» نوشته ناومی والاس به کارگردانی رضا کوچک زاده، بخش مسابقه بین الملل
ممکن است برای شما هم اتفاق بیافتد
افشین خورشید باختری
در تاریخ پیدایش بشر، جنگ همواره همزادی ویرانگر بوده است. از هنگامی که بشر ابزار میسازد و از میوهخواری به شکار و زندگی در گروههای بزرگتر روی میآورد، نخستین گامها را به سوی جنگ برمیدارد. از کشتن خوراک به کشتن رقیبان صاحب آن میپردازد و از مبارزه با طبیعت تا چیرگی بر گروه، قبیله و تمدن پیش میرود. به شکل دردناکی، گروهی از مهمترین یافتههای باستانشناسان را همواره ابزار کشتن و بقایای جنگ تشکیل میدهند. همانگونه که بسیاری از بزرگترین آثار ادبی و هنری با دستمایهی جنگ آفریده شدهاند. انعکاس جنگها اما فهرستی از بهترین میراثهای ادبی هنری را پیش رو میگذارد؛ از گیلگمش تا تراژدیهای آشیل و سوفوکل و از کمدیهای آریستوفان تا میلر و پینتر و آلبی. . . تا گوئرنیکای پیکاسو، مجموعه عکسهای روبر کاپا، رکوییم جنگ برایتون، سمفونی شماره 7 شوستا کویچ یا فیلمهایی چون راههای افتخار، آپوکالیپس جدید، غلاف تمام فلزی و. . . و این تاثیر حتا در تقسیمبندی ادبی و سینمایی نیز تا رسیدن به گونههایی چون ادبیات ویرانهها و نیز سینمای جنگ، پیش رفته است.
جنگ همچنان که در وسعت، شدت، ایده و ابزار رشد یافته، تاثیراتی پیچیدهتر را نیز با خود به همراه آورده است. اگر فرزندانی چون مرگ، اسارت، ویرانی و اشغال، نخستین همراهان جنگ در ورود به زندگی بشر بودهاند اما با پیشرفت و پیچیدگی ابزار و شیوههای جنگ، تاثیرات و خرابیها نیز پیچیدهتر شدهاند. رشد تخریب و هراسناکی مرگ از دیدن جنگاوری که حریف میطلبد تا موشکهای دورپرواز و هواپیماهای نامریی و جنگافزارهای ناشناخته، همه در سهمناکتر شدن تاثیرات جنگ نقش داشتهاند. اگر در گذشته روایت، مرثیه و خطابه میتوانست به بازماندگان آرامش دهد و درگذشتگان را ستایش کند، در دوران معاصر تصویر و تکثر بیشمار حاصل از ابزارهای پیشرفتهی تبلیغی مرزهای آگاهی و تعریف را متفاوت ساخته است و جنگ از خبری که از دوردست و توسط پیکهایی حامل اسرار حمل میشد، اکنون و با ابزارهای پیشرفته بدل به سرگرمی نامطبوع اما ضروری انسان امروزی و بنگاههای خبری شده است. به گونهای که در لابهلای پخش مستقیم انفجار و درگیری و خشونت، میتوان موسیقی و تصویر آرامشبخش آگهی تبلیغاتی در بارهی فلان سس خوشمزه یا بهمان تختخواب راحت را دید و بعد دوباره به کولیسیوم جنگ مدرن بازگشت و از آخرین انفجارها و مرگهای دستهجمعی آگاهی یافت. اما آیا بشر میتواند با ازدیاد خشونت جنگ، این حجم از تباهی را فراموش کند؟ اگر آری چهگونه؟ واگر نه رویکرد او در این جهان خشونتزده چیست؟
«جهان انزوا» نوشتهی نائومی والاس واکنشیست به خشونت اعمال شده بر مردم عراق در قالب واگویهای شناور از سوی علی ــجوانی عراقیــ که با ارایهی جزییات و اطلاعات زیستی ساده شروع میشود و در لابهلای تعاریف ساده از آدمها و موقعیتهای کوچک، جنگ را نیز در بستر خردهروایتها میتند. محور اصلی این واگویه، علاقهی راوی به پرندگان ــبه ویژه کبوترــ و کتاب است. که در روند پیشرفت روایت، این علاقه پنجرههایی برای گریز زدن به زندگی شخصی، خانواده، اجتماع و بازگویی تاثیر جنگ بر تمامی مناسبات انسانی میشود.
متن از فشردگی، تصویرسازی و زبانی شاعرانه سود میبرد. زبان روایت که در ابتدا به دادن اطلاعات در بارهی پرندگان و علاقهی راوی به آنها گرایش دارد، کمکم جنبههای کنایی و دوپهلو پیدا میکند آنجا که گفته میشود «هیچوقت اسم یکی از اعضای خونواده یا دوستای عزیزتو رو یه کفتر نذار. به دو دلیل؛ کفترا عمر کوتاهی دارن... وقتی یه کفتر که هم اسم عموته میمیره، خب نگران میشی دیگه. دوم هم این که... این دوره زمونه، دوره زمونهی خطرناکیه واسه کفترا، ممکنه شکار بشن و بعدش خورده بشن.»
به کار گیری خردهروایتهایی که در عین پراکندگی، همه سرانجام حول محور روایت اصلی شکل میگیرند، تقریبا از ابتدا تا انتها دیده میشود؛ از روایتهایی چون مادربزرگ که حجم بیشتری دارند تا روایت یک خطی قاشق یادگاری خاله به مادر که در تنگنای گرسنگی راوی، فروخته شده است.
رویکرد دیگر نویسنده یادآوری و گذشته است که البته جنبهی احساساتی ندارد بلکه از دست رفتگی، فراموشی و خشم را با یاد آوردن سرزمین خرما و توانایی همگان برای خواندن، بستری کردن کبوترش در بیمارستان و نمایشگاه جهانی پرندگان در بغداد خاطرنشان میکند و البته یکی از تصاویر زیبای متن که با قدرت کلمات ساخته میشود، شیوهی ترسیم علاقهی مادر بزرگ به جنسهای آمریکایی که با خوردن قهوه در قوطی خالی سوپهای Campbell و پوشیدن کفشهای سفید ورزشی رخ میدهد و نیز زخمی شدن، فاسد شدن بدن و مرگ تدریجی او که به خاطر تحریم داروییست.
روایت هرچه به پیش میرود، یادآوری و خشم و هشدار بیشتری را با خود همراه میکند و روی دیگر یکی از مخوفترین جنگهای آستانهی هزارهی سوم را افشا میکند؛ مرگ فراگیری که مصیبت جنگ با خود میآورد و مانند هر جنگ دیگر، شرایط زیستی و امنیت را تحتالشعاع قرار میدهد و سپس درختان، آدمها، اشیا، پرندگان، کتابها و نگرش به بشر را در بر میگیرد. از نبود غذا و دارو تا نبود مداد برای نوشتن و شکایت از کمبود دارو، اوج خشونت در روایت، جاییست که سمیر صبور دوست و همقطار راوی در دستهی سربازان و در هنگام تسلیم توسط افسری آمریکایی با موشک ضدزره کشته میشود.
درمتن، نشانههایی چون پرندگان، درختان و کتاب، بیشترین کارکرد ارجاعی را دارند. پرندگان و به خصوص کبوتر بیواسطه یادآور مفاهیمی چون صلح، معصومیت و رابطهی مسالمتآمیز بین انسان و نمادی از طبیعت هستند. دربررسی زیست پرندگان دستآموز نیز آرامش و استقرار امنیت است که به تکثر و همزیستی میانجامد. یکی شدن سرنوشت پرندگان با افراد جامعه، موقعیتی تمثیلیست که از هر دوسو به مرحلهی دردناکی رسیده است؛ پرندگانی که برای خورده شدن و نه نگاهداری خریداری میشوند و انسانهایی که توسط جنگ بلعیده میشوند. نخلهای خشک شده نیز نمادی از فراوانی و صلح در عراقاند که اکنون رو به افول و نابودیاند وکتابهای گوناگون که از پرندگان تا اشعار فراست و شکسپیر را دربر میگیرند، روح جامعهاند که فرسوده شدهاند و اکنون به حراج و یغما میروند. به عبارتی، بنیانهای عمیق فرهنگی در حال فروش و فرسایشاند تا حیاتی حداقلی فراهم آید. نباید فراموش کرد که این مسیری تکرار شونده در هجوم میلیتاریسم مدرن بر جوامع بشریست که منجر به فروپاشی فرهنگی، بیارزش شدن بنیانها و عناصر تاثیرگذار در هویت (کتاب و نشر) و جایگزینی نیازهای کوتاهمدت مانند، غذا و دارو به جای تمامی نیازهاست. و بدیهیست در چنین شرایطی، سرانجام جامعه مورد هجوم به بلع آخرین داشتههای خود، نابودی دیگران و برطرف کردن نیازهای اولیهاش میپردازد درست مانند رفتاری که در اردوگاههای جنگی در آلمان از سوی کاپوها Kapo برای حفظ زندگی سر میزد؛ فروش همه چیز برای زنده ماندن.
در اجرای «جهان انزوا» رضا کوچکزاده دست به انتخابی سخت زده تا به چینشی اندیشهمحور از متن دست یابد. طراحی صحنهی ساده و پالایشیافتهی نمایش از دو بخش اصلی سکوی طولی نمایش مد (Fashion show) وپردهی نمایش تشکیل میشود. پردهی نمایشی که روبهروی تماشاگران قرار دارد و با نمایش گوشههایی از نمایشگاههای مد و مانکنهای مختلف، ما را به جهانی میبرد که محصول درجه یک جهان سرمایهداریست. این طراحی با خود پیامهای مختلفی را به همراه میآورد. اگر هدف نخست نمایش مد را دیده شدن بپذیریم، به شکلی نمادین و با آغاز حضور دو بازیگر ــکه یکی علیست و دیگری نماد جهان ذهنی خاطرات و دوست از کف رفتهی اوــ درمییابیم که اکنون با جهانی دیده نشده که زخم خورده، فراموششده و نادیدنیست، مواجهیم. همچنین مد در ذات خود برخورداری، آرامش و میل به بهتر شدن را در بر دارد؛ درست برعکس سرنوشت مردمانی که نزدیک به سه دهه است که روزی خوش به خود ندیدهاند، فاقد امنیت جانی و روانیاند و برای بودن زندگی میکنند نه چهگونه بودن. در مد، مخاطب همواره نظارهگر رخدادیست که در آن نقشی ندارد بلکه در جریان آن قرار میگیرد؛ این مد است که در نهایت، سلیقهی او را شکل میدهد و ماهیت زیست مادی و فرهنگیاش را تحتالشعاع قرار میدهد. این موقعیت، شباهت دردناکی با جنگهای خاور میانه دارد؛ موقعیتی که شهروندان در آن قرار میگیرند، سهم آنها نه سفارش که نظارهی فرآوردههاییست که زندگی و سرنوشتشان را گاه برای همیشه دگرگون میکند. و این دگرگونی، یکطرفه و منفعلانه است؛ درست مانند حقیقت مد. و البته در آن، نگاه سودجویانه و ابزاری و مسخ، حرف نخست را میزند. جهانی که در آن، سربازان مانکنهایی تغییر شکل یافته و موج گرفتهای هستند که در حدفاصل فاجعه و تفسیر فیزیولوژیک و عصبی مغز از آن، دچار بهت شدهاند.
روند حرکت در مد، چرخهای تکراری، منظم و پیوسته است و ما به تماشای فرآیندی زنده مینشینیم؛ در حالی که جنبهی کنایی سکون و ایستهای بازیگران و پالایش آنها از حرکات طبیعتگرایانه naturalistic) (، طراحی حرکت در طول و نه در عمق برای تاکید بر نظارهگرب ودن تماشاگر، خنثا بودن و انفعال شخصیتهای نمایش و نابودی زندگی در آنهاست. مکثها و ارزشگذاریهایی که با سکوتها و ایستهای متعدد نمایش داده میشود، همه دربر گیرندهی مفهوم مرگ، ایستایی و جهانی مدفون شده در زیر آوار جنگ هستند. کوچکزاده با دو بازیگر در حقیقت همزمان دو بخش حیات ذهنی و واقعی راوی را نمایش میدهد؛ در یکی ترسیم جهان ذهنی علی، دوست از رفتهاش سمیر و روایت گذشته را شاهدیم و در دیگری علی در اکنون نمایشی. و در هر دو، تلاش متمرکز بازیگران را برای کنترل حس، بازی بدنی و بیان مناسب با حال و هوا به خوبی میبینیم.
یکی از پرسشهای بنیادینی که شیوهپردازی در بازیگری، مکثهای پرشمار و سکوتهای حسابشده (که با صحنهی شمارش اعداد تشدید میشوند) ایجاد میکند، ضرورت وجودی آنهاست؛ بهویژه در فرازهایی حسی که بازیگران میتوانند با اتکا به آنها، طوفانی از احساسات ایجاد کنند. اما نمایش نشان میدهد نرفتن به سوی احساساتیگری و برعکس آن، خالی ساختن یا کمرنگ کردن تاکیدهای احساسی از دو وجه میتواند تاثیری بیش از احساسات صرف داشته باشد؛ ایجاد انتظار و تعلیق برای دریافت احساسات و تشدید جنبههای روایی و گزارشی و در نهایت، گزارشی که از جهان مردگان روایت میشود. هرچند شاید بتوان این شدت را قابل اصلاح دانست؛ چون فرآیند بازی در شکل کنونی پر از معنا ولی خالی از زندگی و جذابیت است.
پردهی نمایش که در آغاز تصاویر نمایشگاه مد به روی آن نمایش داده میشود، بلافاصله تصویری بزرگ و کامل از تماشاگران را روبهروی آنها قرار میدهد. انگار این دعوتی به دیدن خود و انعکاسی از خود نیز هست. و البته نقشی فاصلهگذارانه نیز دارد؛ زیرا مخاطب همواره ضمن دیدن نمایش خود و موقعیتش در صحنه و به روی پرده را میسنجد. این مشاهدهی بیعمل به گمان نگارنده، یکی از تکاندهندهترین مواجهههاییست که تماشاگر را در جایگاه شاهدی منفعل و بیعمل در برابر روایت و نیز در برابر تصاویر کشتار و جنگ و خشونت مینشاند که از جنگ خلیج فارس شروع شده و به داعش ختم میشود. گویی تماشاگر، خود نیز در این تباهی وسکوت سهیم است.
تمهید کتابهای کوچک و بزرگی که در جایجای بدن علی قرار گرفته و مدام بیرون داده میشود نیز جهان ذهنی و از دست شدهی علی و سمیر را به خوبی نشان میدهد؛ همانگونه که پرهای ریز و درشت از دست رفتن پرندگان را. و البته هر دو تمهید، تصاویری کمینهگرایانه و فشرده را به نمایش میگذارند.
حلبی که استخوانهای پرندههای خوردهشده درآن نگهداری میشود، نشانهای از آسیب روانی در شرایط سخت انسانیست؛ جایی که نگه داشتن خاطرات انسانهای مدفونشده و از دست رفته در کنار پرندگان خوردهشده، همسانی مییابند. و در همین هنگام است که علی میگوید «اینا استخونای اوناییه که مردن؛ تو خیابون نخلها، تو سرزمین خرماها. من اومدم که اینا رو امانت بدم به شما تا ازشون نگهداری کنین! بگیریدشون اگه میتونین!»
«جهان انزوا» نمایشی در بارهی یاد آوردن و فراموش نکردن است؛ دربارهی جهانی به ظاهر منزوی که بیتفاوتی، خشونت و فرسایش، آن را مدفون ساخته اما میتواند هر لحظه در گوشهای دیگر شکل بگیرد و تراژدیهایی جدید بیافریند.