در حال بارگذاری ...
نگاهی به اجرای

نورپرد ازی از پایین

حسین معماری

صحنه تئاتر دارای این قابلیت شگفت انگیز است که همه اشیا و اشخاص را که در ان قرار دارند و در چارچوب ان تعریف شده اند متحول کند و به انها قدرت شگرف دلالتگری را که در شرایط عادی و در کارکردهای متعارف اجتماعی شان فاقد انند و یا در انها تا این حد مشهود نیست ، ببخشد . بر صحنه تئاتر چیزهایی که نقش نشانه های تئاتری را بازی می کنند ؛ ویژگی ها ، کیفیات و خصوصیات ویژه ای می یابند که در زندگی واقعی فاقد انند و گروهی معتقدند که " هر انچه بر صحنه باشد ، نشانه است " یعنی بر خلاف زندگی واقعی که نقش فایده مندی یک پدیده بیش از نقش دلالتگر ان اهمیت دارد ، در صحنه تئاتر این دلالت است که از اهمیت بیشتری برخوردار می شود . در نگاهی دیگر می توان گفت در صحنه تئاتر همه چیز با گیومه ای استعاری نمایانده می شود ؛ یعنی مخاطب با این فرض پا به عرصه تماشا می گذارد که هر نکته ی جزئی ، یک نشانه ی عمدی ست که البته در شکل نمایش "برشت " ی گیومه های پنهان برملا می شوند . در نمایش " لوسیا " هفت سطل اب - که هر یک با چراغ روشنی داخل ان نورانی شده اند - در صحنه و به شکل مستطیل چیده شده اند ؛ شش شخصیت نیز در پیرامون سطل ها به شکلی منظم می چرخند . یک سطل اب اضافی خبر از غیبت فردی را می دهد که کلام و بازی قرار است در جهت رفع این ابهام عمل کند . بازیگران با استفاده از توالی مناسب حرکات قراردادی ، قرار است به تماشاگران اطلاعاتی در مورد ماهیت افراد و اشیا خیالی دهند . حرکات ، ارام ارام خود تبدیل به نشانه های زبانی می شوند . مثلا در هر کنش بدنی /کلامی هر یک از پرسوناژها ، تبدیل به شخصیت محوری می شوند و سایرین با کنشی متضاد تبدیل به شخصیت های کمکی می شوند . یعنی در هر کنش لحظه ای ، هر شخصیت ، دیگر مولفه های فرعی اجرا را حول خود سازمان می دهد . در یک اجرای تئاتری مخاطب انتظار دارد مجموعه کم و بیش منسجمی از داده های مرتبط با جهان به نمایش در امده را دریافت کند و به این رویدادها علاقمند شود . متاسفانه در این اجرا قاب های تصویری و کلامی ان چنان فقیر است که اجرا را شایسته توجه نمی کند . اغاز درام پایان ان را قابل پیش بینی و توضیح واضحات ، سرشار از حشو و زوائدی است که فاقد اطلاعات دراماتیک شده است .

هر پیام تئاتری دارای ساخت زمانی/مکانی خود است . یعنی وقتی وارد سالن می شویم  نخستین عاملی که توجه مارا جلب می کند سازمان فیزیکی خود محل نمایش است . در " لوسیا " به نظر می رسد صحنه مستطیل شکل ان مناسب ساختار اساطیری ان نیست . دکور و صحنه شاید اولین عامل موثر در درک و دریافت هر اجرا باشد بنابراین بررسی نظام ها و رمزگان های اجرا را می توان نخست با مطالعه سازمان معماری صحنه ای و فضای موجود بین اشخاص نمایش دریافت . در لوسیا فضا ی اجرا قدرت مانور شش شخصیت را کاهش داده است ؛ فاصله تماشاگر با پرسوناژها کم است و با توجه به تاریکی فضا بهتر می بود فاصله بیشتر شود تا کنش نمایشی بهتر دریافت شود . کاراکترها با نور پردازی یی که البته در نگاه اول جذاب می نمایاند ، چهره ای مسخ شده و دفورمه پیدا کرده اند و از انجایی که مادر و دختر کاراکتر های مثبتی تعریف شده اند ، نور پردازی از پایین چهره همه را در حد تیپ تنزل داده است . مولفه های حرکتی بازیگران چنگی به دل نمی زند چرا که بنا بوده با ایما و اشارات که خاصیت سنت های تئاتری شرقی است و با توجه به حذف میمیک چهره ی بازیگران ، حرکت بدنی با اب درون سطل ها ، سازه های حرکتی پیچیده ای نمی سازد و خود تبدیل به یک طرح نحوی غیر کلامی نمی شود . به عبارتی بین زبان و نظام حرکتی نمایش لوسیا هیچ گونه تعادل فنی و هارمونی یی دیده نمی شود ! حرکت بازیگران گفتمانی نمی سازد تا کارکردی ارتباطی پیدا کند . تاکید بر حضور انگاره های اساطیری یعنی مرگ و زندگی ، می طلبد که با رویکردی اساطیری به این اجرا نگاه کنیم اما متاسفانه محتوای تکراری و فرم به ظاهر پیچیده اثر مخاطب را نه در گیر می کند نه نگه می دارد و نه خاطره می سازد ! دریغ از " یک قاب بیرون از قاب " یعنی تماشاگر در حکم یک بیننده ممتاز که اجرا باید این امتیاز را به او بدهد نمی تواند جهان خود را بر جهان اجرا منطبق کند .




نظرات کاربران