در حال بارگذاری ...
نگاهی به اجرای بادکنک نوشته و کار بوکیه شووگمن از کشور هلند ، بخش مسابقه بین الملل

پرفورمنس آرت : حجم سفید

حسین معماری

این اجرا نمونه قابل قبولی از "پرفورمنس آرت " است که در حوالی 1919 و توسط " والتر گروپیوس " و " رودلف اشنایدر " در مدرسه هنری " باهاوس " شکل گرفت و هدفش اتحاد میان کلیه هنرهای بصری برای رسیدن به چیدمانی از حرکت های نمایشی بدون کلام برای ایجاد زبانی جهانی برای بیان بود؛ نوعی اسپرانتو ی بدن و حرکت . " پیش از اجرا یا اجرا، کارگردان با مهربانی توضیحاتی می دهد - درست مثل بازی های جمعی کودکانه که سردسته قواعد بازی را توضیح می دهد و سپس یار کشی می کند - از قبیل این که اگر کسی سرگیجه دارد در این حرکت نمایشی شرکت نکند و سپس توضیح داده می شود که موبایل و لباس های اضافی خود را در داخل جعبه ای بزرگ قرار دهید و با پاپوشی پلاستیکی کفش های خود را بپوشانید . تماشاگران روی نیمکت های سفید رنگی رو به صحنه می نشینند ، موسیقی لایت و افکتیوی پخش می شود ، جسم سفید رنگی آرام آرام حجیم می شود و در سودای پرواز به این سو و آنسو می رود و اوج می گیرد ؛ ناگهان در انتهای صحنه شکلی از ترس را به خود می گیرد (میمیک اش قابل تحسین است )  - افرادی زمزمه کنان به کنار دستی خود می گویند : " نگاه کن ترسیده " - حجم سفید فرار می کند ، به جمعیت نزدیک و نزدیک تر می شود ، تماشاگران واکنش نشان می دهند و او را لمس می کنند . به نظر می رسد خواسته گروه اجرا به بار می نشیند و تماشاگران او را می پذیرند و با او " هم آوا " می شوند ؛ و برای تلاش اش از خلاصی از دست حجم بزرگتری به تکاپو می افتند و برای بلعیده شدنش دل می سوزانند ! و دقایقی بعد خود نیز توسط اهریمنی از همان جنس و رنگ بلعیده می شوند - پرفورمری از داخل حجم سفید بیرون می اید به جمعیت نظری می افکند و اتفاقا اولین نفری که به داخل دعوت می کند ، نگارنده است ! سپس افراد دیگری نیز به داخل حجم سفید می ایند و هر یک در هر جا که دوست دارند مستقر می شوند  -  آنچه در بیرون دیده ایم حال در درون حجم بزرگ سفید تجربه می کنیم و در لحظاتی در یک تاریکی مطلق سکوتی وهم انگیز حاکم می شود . این حرکت نمایشی دقایقی بعد با خروج از بخش دیگری از حجم بزرگ به اتمام می رسد و گویی در یک زایش و مرگ و سپس تولد دوباره ایینی جذاب و همنوایی منحصر به فرد به اتمام می رسد. "

یکی از مهم ترین عوامل ترویج و تکثیر اجرای پرفورمنس آرت ان است که با مناسک و آیین های اجتماعی رایج در فرهنگ های مختلف جوامع جهانی ارتباط مستقیم دارد و کارایی این هنر بسته به رواج و کارایی این آیین ها و مناسک است. هنرمند این شکل نمایشی (پرفورمر ) با توسل به ساحت زمان آیینی نمایشی به خلق نوعی فضای پلاسمایی نائل می شود که می تواند به واسطه ی آن مخاطب را در درون واقعه با درک متفاوتی از وقایع و رویدادها روبه رو کند . حرمت گذاری پرفورمنس آرت که یک جنبش پست مدرن است ، بر هنرهای دیگر ، نوعی سهیم کردن همه مکاتب و شیوه ها و هنرها و قومیت هاست . هنرمندان این شکل نمایشی در قسمت اعظمی از آثار خود ، جنبه ای از ساده ترین اعمال روزمره را تحت پوشش پلاسمایی از مناسک و مراسم ایینی به اجرا        می گذارند و به این ترتیب تلاش می کنند مخاطب را در زمانی متفاوت از آنچه در درون آن قرار دارند با موضوع روبه رو، شگفت زده و سهیم کنند . در این رویکرد ، مخاطب قسمتی از شگفت زدگی خود را مدیون سادگی انتخاب هنرمند در نشانه های بیانی اش خو اهد بود به شکلی که سلیقه خود را به هیچ وجه به مخاطب تحمیل نمی کند . در پرفورمنس " بادکنک " فضای لوکس اجرا کمی مغایر با ساختار بی آلایش این شکل نمایشی ست ولی اینکه پرفورمرها دخالتی در اراده آزاد کنش گران نداشته اند قابل توجه است . در لحظه ای از اجرا یکی از تماشگران به میل خود در فضای نمایشی وارد و از آن خارج می شود و این کاملا مغایر با ویژگی های تئاتر کلاسیک است که در آن پی گیری داستان و کنش هدایت شده از مهم ترین عناصری ست که صحنه و بازیگران برای دست یافتن به آن تلاش می کنند در حالیکه پرفورمنس آرت با قصه گویی سازش چندانی ندارد و به بازنمایی تصویر یا مفهوم مجردی می پردازد که توسط هر فرد سبب کثرت داستانی می شود . هر کنشی به محض دیده شدن در ذهن کنش گران و توسط یک قیاس بی واسطه تبدیل به مفهوم می شود ، چون شعبده ای فارغ از حقه بازی با ایجاد یک دستگاه نشانه شناسی فردی که منجر به بیانی ذهنی می شود . در این اجرای لوکس و بازیگوشانه از دستگاه نشانه شناسی آن آشنایی زدایی شده است . حجم سفید در طول اجرا آرام آرام رفتاری انسانی از خود بروز می دهد و در کنار کنش گران نفس می کشد و تمام نشانه های معناشناسیک فضا را دگرگون می کند ؛ همین امر باعث می شود که به حجم سفید بزرگ اعتماد کنیم و نابودی حجم کوچکتر را نوعی جبر زیست محیطی ناتورالیستی در نظر گیریم . اصولا پرفورمنس بر اتفاق پایه گذاری شده است ؛ فرم در یک چارچوب مشخص ایجاد می شود ولی مرکزیت با حادثه و شک است به عبارتی " در لحظه زیست کردن " بسیار مهم است . حال ببینیم عناصر تصویری شنیداری اجرایی و فولکلور از زندگی روزمره چگونه در این اثر با هم ترکیب شده اند و چگونه ساختار هنری پیدا کرده اند .

  1. کارگردان قبل از اجرا با تماشاگرانی که هنوز تبدیل به کنش گر نشده اند صحبت می کند . نتیجه : اجرا قبل از اینکه دیده شود مهم جلوه می کند و تماشاگر آن را جدی می گیرد چرا که شکل ساده اثر ممکن است تماشاگر را به مرز کنش گری نرساند .
  2. مخاطب در طول اجرا بدون آنکه نیازی به تنگناهای عقلانی داشته باشد درگیر تنگناهای احساسی می شود .
  3. تحریک قوای حسی مخاطب و به کارگیری تمام اندام های احساسی او باعث نوعی کاتارسیس ناشی از یک اجرا آیینی می شود
  4. تماشاگر خود جزئی از اجرا می شود که البته برای تماشاگر آزموده جشواره درصد این همنوایی کمتر است.
  5. تماشاگر با یک تبسم شیرین و با یک سکر معنوی صحنه اجرا را ترک و با این حجم سفید که نشانه پاکی فطرت ادمی ست خداحافظی می کند و حال متوجه می شود قدم زدن در این فضای پاک پاکی جسم و روح را می طلبد
  6. ودر نهایت با این اندیشه که " ایا در حجم بزرگتری به نام جهان بازیگریم یا تماشاگر " به فکر فرو می رود .   این اثر حد و مرز آنچه فرهنگ روشنفکرانه و فرهنگ عوامانه نامیده می شود را به چالش می کشد و " ناب بودن " را به حساب نمی آورد و لحظات نابی را در ذهن مخاطب می سازد . 

 




نظرات کاربران