در حال بارگذاری ...
گزارشی درباره نسل های جدید تئاتر کشور:

معرفی نسل های فردا در جشنواره بین المللی تئاتر فجر

مهدی نصیری: تئاتر جدید را هنرمندان تازه نفس و با دیدگاه های تازه و نو می سازند. البته دیدگاه های نو و همچنین سلایق جدید همواره تحت تاثیر جریان های تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و ... هستند.

در حقیقت با پوست انداختن جامعه و تغییر معادلات پیشین و به طبع آن جایگزین شدن فرآیندهای جدید، حوزه های مختلف اجتماعی و فرهنگی نیز تازه می شوند و براساس تاثیرپذیری شان دچار تغییر می شوند.
نسل های جدید در حوزه های مختلف جزء مهمی از فرآیند تغییر هستند و بنابر اهمیت نقش نیروهای انسانی در این حوزه ها نیز از گروه های مهم تاثیر گذار به شمار می آیند. این نسل در تئاتر هم مانند سایر حوزه های هنری نقشی تعیین کننده دارد. 
همانطور که گروهی از جوانان در چند دهه پیش تئاتر امروز ما را نتیجه داده اند و این حرکت در دوران های بعد تکرار شده است، در حال حاضر گروه دیگری از تئاتری ها جریانات تئاتری روز را تحت تاثیر خودشان قرار داده اند. با این تفاوت که رشد چشمگیر دانشگاه های تئاتر و هنرکده ها و موسسات مختلف آموزش تئاتر باعث شده که ساختار تئاتری کشور ما امروزه بیش از هر زمان دیگری با رشد نیروهای جوان علاقمند به تئاتر مواجه باشد. 
جوانان امروز، چه آنها که دانش آموخته دانشگاه های هستند و چه آنها که موسسات آزاد آموزشی و یا در گروه های تجربی تئاتر را آموخته اند و در گستره وسیعی مشغول فعالیت در گروه های حرفه ای تئاتر شده اند؛ که البته این امر هم در تهران به مراتب بیشتر از شهرستان ها قابل مشاهده است. نسل جدید تئاتر ما در حال حاضر مشغول تمرین و مشق تئاتر است و گر چه بسیاری از مشقات را برای ورود به حرفه مورد علاقه اش تحمل می کند اما نسل چشم و گوش بسته ای نیست.
بهتر است نظر کارشناسان و متخصصان تئاتری را در مورد نسلی که رفته رفته تئاتر آینده ما را در دست می گیرد و قرار است آن را ادامه بدهد، برسیم.

تعدادشان رشد کرده است
رحمت امینی(مدیر گروه نمایش دانشکده هنر و معماری) در این رابطه تقسیم بندی ای براساس دوره های تاریخی انجام می دهد، به نظر من از چند سال بعد از انقلاب جریانی شکل می گیرد که از محمد چرمشیر ، محمد رحمانیان و عبدالحی شماسی گرفته تا محمد یعقوبی ، مهرداد رایانی ، نادر برهانی مرند و ... را شامل می شود. این افراد نسل جدید درام نویسی کشور ما هستند که عمدتا در جریان تغییر و تحولات جامعه به شکل خود آموخته و بیشتر براساس تجربه های شخصی شروع به کار کردند و در ادامه مطالعه آثار نمایشنامه نویسان ایران و جهان را هم در دستور کار خودشان داشته اند و به نظر من نسلی بوده اند که توانستند تئاتر را در لایه های اجتماعی بیشتر از گذشته مطرح کنند، نه الزاما یک تئاتر ایرانی به معنای سنتی و نه یک تئاتر به معنای تجربه گرایی مدرنیستی! بلکه چیزی که وامدار همه جریان های تئاتر ما بوده است، هم وامدار عباس نعلبندیان و هم علی نصیریان و اکبر ردادی و بهرام بیضایی. ما در آفرینش و خلق آثار آنها شاهد رگه های مختلفی هم هستیم.
امینی که خودش از مدرسان دانشگاه است و در نمایش هایی که کارگردانی کرده در ارتباط با این نسل از جوانان، دانشجویان هم بوده است در این زمینه نظر دیگری دارد، دانشجویان و فراگیران تئاتر هم پا جا پای این نسل می گذارند، البته انگیزه و کوشش هایشان کمتر شده است و این بیشتر به مسائل اقتصادی و اجتماعی برمی گردد. در واقع به آن اندازه که تعداد علاقه مندان و دانشجویان رشد کرده است، محمل های بروز خلاقیت و استعدادهایشان رشد نکرده است. بنابراین عده ای از آنها سریعا دچار سرخوردگی می شوند. در عین حال من معتقدم که دانشگاه منتقل کننده تجربیات است و چون نسلی که گفتم الان در دانشگاه ها آموزش می دهد، بنابراین تنها جایی که ارتباط را جوش می دهد، همین دانشگاه است و به همین دلیل حجم زیادی از تئاترهای روی صحنه حاصل تئاتر مشترک همان نسل به همراه نسل های جدید است.
این نسل خیلی هوشمندانه عمل می کند و می خواهد ارتباط با نسل گذشته را برقرار سازد و تا اندازه زیادی هم موفق است، اما باید قبول کرد که هنرمند نسل جوان فرصت زیادی برای کار پیدا نمی کند. ما الان یک تئاتر شهر داریم و صد گروه متقاضی! این نسل باید مدام کار کند و به این سالن و آن سالن برود و در طول سال فعال باشد تا مردم به کارهایش عادت کنند. نسل جدید دو طیف دارد، عده ای راه ارتباط با مخاطب را آموخته اند و عده ای هم هستند که یک مقدار پله های آوانگاردیسم را طی می کنند. به نظر من ما هر دو این طیف ها را داریم اما جایگاهشان به طور دقیق برایمان مشخص نیست. مثلا تئاتری یک ماه در یک سالن اجرا می شود که کاملا براساس افکار آوانگاردیسم شکل گرفته است و بلافاصله بعد از آن - هنوز این ذهنیت از ذهن مخاطب پاک نشده - یک کار اساسا مردمی و عمومی می آید. یک، تماشاگر اول آن نمایش مردمی را می بیند و بعد به پشتوانه آن مثلا دوست یا فامیلش را هم برای تماشای نمایشی به تئاتر می برد، اما این کار متفاوت او را پس می زند. مهم ترین دلیل این مساًله به عنوان یک آسیب مهم و جدی در تئاتر ما این است که جایگاه ها در تئاتر ما مشخص نیست.

باید جمله جان شد تا لایق جانان شد
هادی مرزبان (کارگردان تئاتر) می گوید به قول معروف "باید جمله جان شوی تا لایق جانان شوی". با ادا و اصول و ابرو بالا انداختن و چشم خمار کردن که کسی هنرمند نمی شود، تئاتر یک نوع عبادت است، یک جور عشق بازی است، نوعی رسیدن به حقیقت است و وقتی که داریم از حقیقت صحبت می کنیم دیگر نباید به ادا و اطوار روی بیاوریم. باید خودمان را مسلح کنیم و هر هدف بزرگتر ما آماده تر! در سال های اخیر متاسفانه به جز تعدادی معدود که وارد عرصه کار شدند، چه در 
دانشگاه ها و چه درگروه های حرفه ای، متاسفانه اکثرا واقعیت تئاتر را درک نکرده اند. نسل جدید ما بیش از حقیقت به دنبال ظواهر این هنر بوده است.
با چند تا ایسم یاد گرفتن که نمی توان به واقعیت تئاتر رسید. با تکیه کردن به یک نویسنده آنچنانی هم نمی توان کار را به اصطلاح بزرگ و مهم جلوه داد. راه درست این است که تئاتر را بشناسیم، مطالعه مان زیاد باشد و سطح فرهنگ مان را در این رشته بالا ببریم. اگر این کار را نکنیم واقعا هیچی نمی دانیم و در یک دور باطل دور خودمان می چرخیم و تنها اسمی از تئاتر را به همراه داریم. البته باید به روز بود. یک دانشجو یا هنرمند جوان باید تمام آثار نمایشی جهان را حداقل خوانده باشد، حالا آثار ایرانی که جای خودشان را دارند. درد ما این است که خیلی از هنرمندان نسل جدیدمان اصلا نمایشنامه نویس های ایران را هم نمی شناسند. این مصیبت بزرگی است، نسل جدید ما باید خودش را به مسائل علمی و فرهنگی مجهز کند و بتواند به خوبی آنها را به کار گیرد. هادی مرزبان در ادامه صحبت هایش ضمن گلایه از غرور بی جای برخی از هنرمندان جوان می گوید:بعد از 37 سال کار حرفه ای، تازه فهمیدم که هیچ چیز نیستم. بعد از تحصیل و تجربه فهمیدم که هنوز در نقطه آغاز هستم. من سعی کردم همیشه مطالعه کنم و به روز باشم.باید خودمان را باور کنیم اما به این حدی که در آن هستیم بسنده نکنیم و قانع نشویم. نباید احساس کنیم که کامل شده ایم، نباید بگوییم همین که هستم کافی است. این منم... این منم طاووس علیّین شدن... .

باید پله پله پیش رفت
منیژه محامدی(کارگردان و مدرس تئاتر): نسل جدید و به خصوص دانشجوهای تئاتر با مشکلات زیادی روبرو هستند. اینها هم باید کار کنند و مخارج تحصیل و زندگی شان را تامین کنند و هم در حال آموزش و کسب تجربه هستند. خیلی ها از شهرستان می آیند و مشکل محل سکونت و ... دارند. بنابراین آن گونه که از بچه های قدیمی توقع می رود نباید از اینها توقع داشت. اما از طرف دیگر خود ما، خیلی از آنها را پر مدعا کردیم. منظورم بیشتر در مورد برخوردهاست. نسل سوم بعد از انقلاب طور دیگری تربیت شده است و می توان گفت که توقعات و ادعاهای بیشتری نسبت به نسل های قبل از خود دارد. من همیشه با دانشجویانم کار کرده ام و عمدتا با آنها مشکلی هم نداشته ام. مثلا در "سووشون" نزدیک به 30 نفر از این بچه ها در کارم بودند. معتقدم که جوانان با استعداد بسیار زیادند، اما باید راه را به آنها نشان داد. شاید بعضی وقت ها این اشتباه است که یکباره همه را بیاوریم توی سالن های حرفه ای! جوانترها اگر مسیرشان را پله پله طی نکنند ممکن است که در همان فضا و موقعیت ابتدایی باقی بمانند و فهم و درک شان نسبت به موضوع بیشتر نشود و یادگیری شان پیشرفت نکند. وقتی که اولین کار یک دانشجو در تالار اصلی باشد خودش را در پله آخر می بیند و دیگر گستره فعالیت های بعدش محدود می شود. 
قدیم ها این خطر وجود نداشت، جمعیت و تعداد افراد این قدر زیاد نبود. آدم تئاتری این قدر زیاد نبود و همه علاقمند نبودند و در ضمن محدودیت های بیشتری هم وجود داشت، اما الان کار هنری به نوعی به مد تبدیل شده است. البته این مساًله از آن جهت که هنر در مملکت ارزش پیدا کرده خوب است. ولی از طرف دیگر وقتی امکانات برای پیشرفت تدریجی و درست وجود ندارد مشکلات فراوانی را برای جوان ها ایجاد می کند. وقتی که با بچه ها کار می کنم تمام سعی ام این است که واقعیت را برایشان بگویم. یک تکیه کلام دارم که همیشه به آنها می گویم: پر رو نشین! منظورم از این جمله این است که یادشان نرود که باید کم کم جلو بروند و حالا که به این نقطه رسیده اند باید باز هم کوشش کنند که بهتر شوند؛ نه اینکه درجا بزنند. باید همواره به آنها یادآوری کرد که آرام آرام پیش بروند چون موقعی که یک مرتبه پیشرفت می کنند این خطر وجود دارد که یک مرتبه هم سقوط کنند. در مجموع تجربه کار با جوان ها برای من لذت بخش بوده و هست. من از 20سالگی درس می دادم و همیشه در ارتباط با دانشجوها و جوان ها بوده ام.

باید با شهامت و دانا باشند
دکتر قطب الدین صادقی (نویسنده، کارگردان و مدرس تئاتر) بیشتر منتقد جریان نوع حضور نسل جدید تئاتری است: یک عده از این جوان ها بدون هیچ تردیدی با استعدادند، ایده های جدیدی دارند و پویا و خلاق هستند. اما در عوض خیلی از این جوانها بیشتر کپی کارند و دنبال این هستند که خیلی زود ترقی کنند و به پله آخر برسند. این افراد یکسری مطالعات پیگیر دامنه دار مشروع ندارند و بیشتر پیشرفت خودشان را می بینند و مایلند به رئوس کارشان نزدیک شوند. پشت درهای بسته تنظیم کنند و امتیاز بگیرند. این خیلی بد است، این نسل باید با شهامت و اعتماد به نفس و دانا بار بیاید. پیشرفت هم همیشه مشروع و گام به گام است. هرکس که یک شبه ره صد ساله را طی کند مطمئنا کارش با اشکال همراه می شود. صادقی در عوض معتقد است که برخی از جوانان و نسل امروز راه مناسب پیشرفت را به خوبی دریافته اند: یک عده خوش فکر و کنجکاو و پیگیرهستند و عده ای دیگر فقط به دنبال جنجال و هیاهو. 
وی به افزایش تعداد هنرمندان در سالهای اخیر اشاره می کند: به طور کل تعداد کمّی هنرمندان خیلی زیاد شده است. هر سال 700، 800 فارغ التحصیل از دانشگاه های مختلف داریم ولی راندمان کاری این فارغ التحصیلان در این حد نیست. شاید هم تقصیرآنها نباشد و به اندازه امکانات و بضاعت کارکردن ندارند تا خودشان را نشان دهند. معتقدم وقتی که به این نسل تا این حد امکانات تحصیل داده شده، باید امکانات اجرایی هم داده شود. این نسل سزاوار پیشرفت و ترقی است و باید بتواند خودش را به شکلی آبرومندانه و خوب مطرح کند، باید به این نسل کمک کرد. باید به آنها امکانات داد. دانشگاه هایی که این همه دانشجو می گیرند باید در قبال آن برای دانشجویانشان امکانات اجرایی فراهم کنند. این حق مسلم جوانان است که به بیان فرهنگی خودشان برسند و نشان دهند که چه توانایی هایی دارند و چه ایده هایی را می خواهند مطرح کنند. از طرف دیگر ما هم به آنها نیازمندیم. این نسل بالاخره باید روزی همه مسئولیت جامعه را به عهده گیرد پس باید تمرین خوبی داشته باشد و مسطح و مسلط پیشرفت کند.

باید به تعادل برسند
اعظم بروجردی(نویسنده و کارگردان تئاتر) تقلید را مهم ترین آسیب سر راه نسل جدید می داند: هنر مثل خود انسان نیازمند رشد فکری و تعقلی است. مادامی که این رشد در ما به وجود نیامده باشد ما تقلیدی کار می کنیم؛ پیرو دیگرانیم و خودمان را فقط در دیگران می بینیم. اما اگر به یک تفکر و آگاهی و دانش برسیم آن وقت می توانیم خودمان را در نمایش هایمان عرضه کنیم. ما تفکرات و ساختار خودمان را در آثارمان عرضه می کنیم و مقلد صرف نخواهیم بود. دیگر از این آگاهی به عنوان یک پلکان استفاده می کنیم و از پله آدم های گذشته بالا می رویم. ارتباط با گذشته به همین صورت است. ما نمی توانیم یک پله بی نهایت را یکباره بالا برویم و این پله پله بالا رفتن همان ارتباط برقرار کردن با نسل های گذشته است. ضمن اینکه با ارتباط با گذشته و پیشرفت امروز ما هم یک پله به پله ها افزوده ایم.
بروجردی سپس بیشتر صحبت هایش را به روی نسل جدید جوانان 20 و 25 ساله امروز متمرکز می کند: اگر منظورتان اینها هستند،فکر می کنم این افراد نمی توانند یا مقلد صرف اند یا طغیانگر صرف! و یا اینکه فکر می کنند باید کاملا از گذشته تقلید کنند یا فکر می کنند که باید طغیان کنند و یک چیزی فراتر از آنچه گذشتگان تا به حال داشته اند به وجود بیاورند. هر دوی اینها اشکال دارد و به مساًله خود این نسل مربوط می شوند. 
این نسل هنوز به آن درجه از دانش و آگاهی نرسیده و باید یک روز برسند. آن روز نه این شده اند و نه آن! بنابراین تعادلی برقرار می کنند و با استفاده از پلکان گذشتگان به پله بعدی که خود ساخته اند و بال خودشان است می رسند که آیندگان باید از آن بالا بروند. مهم ترین مساًله این است که نسل جدید باید به تعادل برسند.

استعدادها باید کشف شوند
مهرداد ابروان(عضو هیات علمی دانشگاه آزاد بوشهر) نیز قبل از هر چیز به مساًله افزایش کمی نیروهای جدید تئاتر می پردازد: قبل از انقلاب، ما فقط دو دانشگاه تئاتر داشتیم که تعداد محدودی دانشجو می پذیرفتند. بسیاری از اساتید بزرگ تئاتر کشور به طور خودجوش کار می کردند. به عنوان مثال می توان علی نصیریان، بهرام بیضایی و اکبر رادی را نمونه آورد که از دهه های 30 و 40 شروع کردند، اما حالا شرایط فرق کرده و در کشورمان حدود 12، 13 دانشکده تئاتر داریم. ضمن اینکه تعداد دانشکده های تئاتر را هم می توان به این دانشکده ها اضافه کرد. من با هر دو این مراکز در ارتباط هستم و نسل جوان تشنه ای را می بینم که خواهان دانستن است. این نسل خواهان پیشرفت است و واقعیت این است که از میان خیل عظیم دانشجویانی که در حال حاضر داریم نیروهای خوش فکر و با استعداد و با پشتکار زیاد هستند. وی در مورد حمایت از نسل جدید تئاتر کشور می گوید: این نسل را باید واقعا جدی گرفت. باید امکان کار و تجربه فراهم کرد. تئاتر هم مثل هر چیز دیگری به امکانات نیاز دارد. حالا خوشبختانه تالار مولوی در کنار سالن اصلی و سالن کوچک برای دانشجویان و جوانترها تاسیس شده است. اگر با یک حساب سرانگشتی همین دانشجویانمان را در نظر بگیریم باید برای عرضه و باروری کار آنها امکان وجود داشته باشد و همین الان هم بسیاری از نیروهای مثبت فعلی تئاتر ما کسانی اند که اصلا بعد از انقلاب به دنیا آمده اند و کار کرده اند و یا اینکه رشد هنری شان بعد از انقلاب بوده است. نیروهای پیشکسوت را باید ارج نهاد و امکانات لازم را در اختیارشان قرار داد. این مساًله هم زیاد خوب نیست که بهرام بیضایی و حمید سمندریان کار نکنند. اما در کنار اینها باید به جوان میدان داد. بهرحال نسلی که در دانشکده ها و آموزشگاه ها کار می کند باید جایی برای باروری داشته باشد. نسل بعد از انقلاب کارهای با ارزشی را ارائه داده اند و باید امکان داشته باشند تا به فعالیت هایشان ادامه دهند. مهرداد ابروان در رابطه با استمرار ارتباط میان نسل امروز با نسل های گذشته می افزاید: در مواقعی احساس کرده ام که دیالوگ بین این دو نسل اتفاق افتاده است حتی هنرمندی مثل محمد رحمانیان که همچنان جوان است آن قوت بزرگان را در کارهایش دارد. بهرحال اصل تئاتر ما امروز خوب است و تئاتری که ما را به عنوان بیننده راضی کند وجود دارد. 
هنرمندان جوان و نوجویی هستند که تفکرات جدیدی دارند البته 
نمی گویم کارهایشان صددرصد و در همه موارد درست و اصولی است. حرف من این است که تئاتر عرصه آزمایش و خطاست. باید اجازه بدهیم که همه بیایند و همه کار کنند. هم کار ضعیف و هم کار قوی اجرا شود تا به مرور استعدادها کشف شوند و به جایگاه خودشان راه پیدا کنند. اینکه یک جوان فارغ التحصیل بخواهد کار کند و با هزار مشکل روبرو باشد اصلا جالب نیست. این مساًله به برنامه ریزان تئاتر مملکت برمی گردد که باید کارشان را به نحو احسن و بهینه انجام دهند و زمانی این اتفاق می افتد که هنرمندان تئاتر به راحتی کار کنند. این نسل ها باید شناسانده شوند. کسانی مثل ندا هنگامی، محمد عاقبتی، سیامک صفری، نادر برهانی مرند و .... نمونه هایی از این نسل هستند.

خودمان را باور کنیم
پری صابری(نویسنده و کارگردان تئاتر) من بیش از آن که ارتباط میان نسل ها را مهم بدانم، معتقدم این تئاترها و موضوعات آن هستند که باعث ارتباط میان نسل ها می شوند و اگر ارتباط موضوعی با گذشته و آینده برقرار شود، گفتمان میان نسل ها خود به خود و در جریان کار شکل 
می گیرد، تنها راهش این نیست که همه ما خودمان را باور کنیم و به این نتیجه برسیم که به عنوان یک ایرانی حضوری داریم که قابل اعتناست، بنابراین باید به طرف سرچشمه و هویت ایرانی مان حرکت کنیم و این متون ساخته شود و در دست مردم و نسل های بعدی قرار گیرند. ما تا به حال بیشتر به مسائل و معضلات اجتماعی و اقتصادی زمان خودمان پرداخته ایم. اینها یک بعد از اجتماع ما را نشان می دهند، ولی جهان بینی کلی ما را آنچنان که حافظ و سعدی نشان داده اند، نشان نمی دهند و محدودند. اگر این محدودیت از بین برود و موضوعات از دایره زمان و مکان خاص خارج شوند، مسلما همه نسل ها را در بر می گیرند و ارتباط میان نسل قدیم و جدید حفظ خواهد شد. در همه جای دنیا هم اینگونه است.




نظرات کاربران