در حال بارگذاری ...
نقد نمایش غرامت

تئاتری به نام غرامت یا غرامتی از جنس تئاتر

توضیح:این نقد،محصول اعضای کانون ملی منتقدان ایران است و جشنواره تنها امکان انتشار آن را در پایگاه رسمی اطلاع رسانی خودفراهم کرده است و بازتاب دهنده دیدگاه سازمان جشنواره درباره آثار حاضر در جشنواره نیست.

جواد اشکذری (عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران)

(امتیاز منتقد به نمایش *)

اجتماع در بستر تئاتر نمودهای بسیاری داشته و تاکنون مفاهیم گوناگون و مختلفی در این زمینه بر صحنه های تئاتر کشور ارایه شده است. تئاتر اجتماعی که همواره انسان را در بسترها و موقعیت های مختلف اجتماعی سرلوحه درام خود قرار می دهد، یک ضرورت همیشگی برای تئاتر کشورمان به شمار می آید و به طورحتم از جذاب ترین شکل های این هنر می باشد. تئاتر امروز اجتماعی ما بیشتر از هر چیز نیازمند جریان روز زمان خود است. به طور حتم خانواده مهمترین رکن اصلی جامعه به شمار می آید که بسیاری از قصه ها و داستان های اجتماعی روز جامعه در بستر ارتباط آدم های یک خانواده شکل می گیرد. در این گونه تئاترها، خانواده مصداق جامعه است که بخشی از مسائل و مشکلات را ترسیم می کند و ارتباط آدم های یک خانواده در یک درام اجتماعی نمونه کوچکی از ارتباط آن ها در جامعه می باشند.

"غرامت" از بستر خانواده نگاهی معترضانه به جامعه دارد. داستان نمایش زندگی فقیرانه دو برادر و یک خواهر است که در وضعیت بسیار بد مالی زندگی می کنند. در این نمایش خانواده ای از طبقه پائین جامعه با مشکلات اعصاب و روان پسر بزرگ (امیرعلی) خود دست و پنجه نرم می کنند که توسط سپیده خواهر کوچک او که یک ازدواج ناموفق داشته، نگهداری و مورد مراقبت قرار می گیرد. از طرف دیگر برادر کوچک تر (سیامک) که راننده فردی به نام مهرداد است تمام تلاشش را می کند که خواهرش را به عقد او در بیاورد تا شغلش را از دست ندهد. درگیری امیرعلی با بیماری اش، سیامک با مشکلات مالی و شغلش و نیز دو راهی سپیده بر سر دلسوزی هایش برای امیرعلی و مشکلات شغلی و مالی سیامک، ارتباط این سه نفر را با با چالش و مشکل همراه کرده است و تمام اتفاقات داستان "غرامت" بر سر این موضوع رقم می خورد که موضوع جدیدی نیست و تکرار مکررات نمایش های کلیشه ای گذشته است.

نمایشنامه از ابتدا به مخاطب خود گوشزد می کند که با نمایشی با جزئیات کامل طرف است. اما هر چه به پایان اجرای اثر نزدیک می شود، دیگر از آن جزئیات خبری نیست و روند تندتری روایت داستان را پیش می برد و در نهایت بدون نتیجه گیری مفهومی با مرگ یکباره سپیده مواجه می شویم. بعد هم پایان نمایش رقم می خورد. نمایشنامه "غرامت" سعی می کند نگاهی روانکاوانه به آدم های یک خانواده داشته باشد و در این زمینه تا حدودی هم موفق بوده است. اما تا رسیدن به نقطه پایانی که فینال داستان "اصغر گروسی"، یعنی مرگ سپیده موفق عمل نمی کند. شخصیت های گروسی آدم های شناخته شده جامعه هستند که مخاطب، نمونه آن ها را بسیار دیده است اما در پرداخت دراماتیک این کاراکترها دچار مشکل می شود. آنچه نویسنده نوشته بخشی از یک زندگی یک خانواده سه نفری است. اما آن چه ما از کاراکترها می بینیم باید شخصیت های کاملی از آن باشد.

مخاطب در مورد "غرامت" با سوالات بسیاری روبرو می شود. چرا سیامک برای بدست آوردن یک شغل، آن هم رانندگی ماشین خودش باید به ازدواج خواهرش با کارفرمای خود تن بدهد ؟ مهرداد کیست که با اینکه پولدار است و راننده شخصی دارد خیلی اصرار به ازدواج سپیده با آن وضعیت روحی و روانی و نیز مالی را دارد؟ حتی عشق امیرعلی به امام رضا(ع) هم در نمایش خوب در نیامده است. معصومه چرا امیرعلی را رها کرده و رفته است؟ آیا او فقط به خاطر شفا یافتن می خواهد به مشهد برود یا دلش از وضعیت خانه و خانواده اش گرفته است؟ از همه مهمتر بیماری امیرعلی است که باید بیشتر و منطقی تر پرداخت می شد. نوع شخصیت پردازی و همچنین تا حدودی جنس بازی سعید زندی کاراکتر امیرعلی را بیشتر به سمت جانبازان اعصاب و روان جنگ نزدیک می کند. ای کاش امیرعلی یک جانباز بود. در این صورت، طور حتم جذابیت های درام اصغر گروسی بیشتر می شد.

ما در "غرامت" با یک خانواده ضعیف جامعه روبرو هستم که زبان گفتگوهایشان بسیار فاخر است. حتی ناسزا و دعواهای آن جنس خاص ادبی دارد. در این نمایش با اینکه دیالوگ ها دلنشین هستند اما از زبان محاوره کاملا جدا می شوند. به طور مثال: "به جای قوقولی قوقولی، مردی بنشین چتکه بنداز"، "انگار خیلی بی غلطی من اصلا خود کثافت"، "کی گفته بهشت تو جهنم من باشه"، "هواسم رو جمع می کنم شلاق نزنه" و "اون بهاری که تو حاجی فیروزش باشی شب چله است" و... از این سری دیالوگ هاست. به نظر می رسد دلیل اصلی انتخاب نمایشنامه "غرامت" از سوی محمدرضا درند و سعید زندی به عنوان کارگردان دیالوگ های نمایشنامه باشد و گرنه دو هنرمند با سابقه کرمانشاهی به طور حتم می دانند که تم و موضوع نمایشنامه و حتی نوع روایت داستانی نمایشنامه کلیشه ای و تکراری و نیز فاقد تحلیل کامل اجتماعی است.

نمایش "غرامت" از طراحی صحنه رئالیستی برخوردار است و مخاطب شاهد روایت داستان خانواده در یکی از اتاق های یک خانه است. به جرائت می توان گفت طراحی صحنه یا بهتر بگوییم دکور و ماکتی از یک خانه قدیمی مهمترین دلیل اصلی محدود شدن میزانسن های کارگردان است.

نمایش "غرامت" فاقد طراحی اجرای منسجم است و گرنه باید طراحی صحنه ای برای آن انتخاب می شد که چالش آدم های خانواده بیشتر نشان داده شود. به طور مثال محدود نشدن صحنه به یک اتاق و بودن چند اتاق یا حداقل درهای بسیار در فضای طراحی صحنه می توانست این چالش و عدم ارتباط این آدم ها را بیشتر به مخاطب نشان دهد.

محمدرضا درند و سعید زندی در کارگردانی "غرامت" سعی دارند پایبند نمایشنامه باشند. بنابراین فضای کاملا رئالیستی و تکرار در میزانسن ریتم نمایش را کند کرده است. بنابراین آنچه در صحنه های "غرامت" می بینیم بوی کهنگی و تکرار می دهد و هیچ جنبه زیبا شناسی ندارد و شاید یکی از دلایل رفتن مخاطب و عدم ارتباط بخشی از مخاطبان نمایش در اولین اجرای "غرامت" فضای کلیشه ای و غیر جدید آن است.

نمایش "غرامت" از بازی ها یک دست بازیگرانش بهره مند نیست اما سعید زندی به عنوان بازیگر هم بازی خوبی را در این اثر به نمایش می گذارد. به طور حتم اجراهای عمومی نمایش "غرامت" می توانست بازخوردهای تماشاگرانش را به همراه داشت. نبود این اجراها یکی از عوامل اجرای ضعیف این نمایش در جشنواره تئاتر فجر می باشد. نمایشی که وقتی تمام می شود هیچ گاه ما را دچار نظر و قضاوت خاصی نمی کند و کمتر تاثیری بر مخاطب می گذارد.




نظرات کاربران